نام رمان : من ؟ عشق ؟ نه !
نویسنده : kimia007
حجم کتاب : ۱٫۵ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۴۱
خلاصه داستان :
مهرسا یه دختر خوشگل و باهوش ، تک دختر آروین نیکو نژآد بزرگترین نقاش آسیاس . حالا این آقا آروین مجبوره مهرسا خانومشو به خاطر یه جشنواره ی خیلی بزرگ توی نیویورک توی خونه تنها بذاره . (اونا ساکن لس آنجلسن) و برای مراقبت از مهرسای شیطون و خوشگلش دست به دامن پسر دوستش که خیلی بهش اعتماد داره می شه و باید با هم ببینیم که چطوری مهرسا و آرسیما خونه رو تبدیل به میدون جنگ میکنن …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از kimia007 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
- برنده ی این دوره از مسابقات نقاشی ، دوشیزه مهرسا نیکو نژاد
به چهره ی پر از تحسین بابا نگاه کردم . تو دنیا برام هیچی مهم تر از خوشحال کردن بابا نبود . با لبخند مغرور روی لبش بهم نگاه میکرد . دختر ها و پسرهای دیگه ی آموزشگاه با حسرت به منو بابا نگاه میکردن . کم چیزی نبود . من دختر آروین نیکو نژاد بزرگ ترین نقاش آسیا بودم . اگه ازم بپرسن چی رو تو دنیا بیشتر از هرچیزی دوست داری بی درنگ میگم بابام . مامانمو که یادم نمیاد چون وقتی من به دنیا اومدم از دنیا رفت . بابا برای من هم بابا بود هم مامان بود هم دوست بود هم استاد بود هم همبازی و…… خلاصه همه ی زندگی من تو بابا خلاصه میشد . خودمم که مهرسا نیکونژاد هستم ساکن اِلِی یا همون لس آنجلس تک دختر آروین نیکونژاد فوق لیسانس نقاشی و گرافیک . با چهره ی بانمک و جذاب البته بیشتر بانمک . مو های بلوند ، پوست سفید ، بینی عروسکی و مهم تر از همه چشای آبی که به بابام رفته بود .
وای مهرسای خل وسط مراسم اهدای جوایز رفتی تو تریپ تشریح چهره . جایزه رو از دوشیزه هربرت گرفتمو سر جام کنار بابا نشستم .
بابا : گل کاشتی دختر، نفر اول اونم توی مسابقه ی بیوتی پیگچر کم چیزی نیست .
- بله دیگه دست کم گرفتیا
بابا بادی به غبغبش داد و به شوخی گفت : بله و صد البته استاد عالی هم داشتی .
دستمو به بازوی عضلانی بابا کوبیدم که فکر کنم دردش که هیچی شاید یکم قلقلکش اومد.