پشت آن پنجره ی رو به افق، پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید، من در اندیشه ی آنم که تو را، وقت دلتنگی خود دارم و بس . . .
—
من سال هاست مرده ام وباورنکردنیست
انکس که دوست داشتمش قاتلم شود
گاهی فقط نگاه کن وفکرکن که در
این سال ها چقدر به من بد گذشته است
—
