پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند".
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهیام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند".
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی �دی هیدروژن مونوکسید� توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
الهی سوگند به بلندای درخت چنار و به ترشی رب انار ؛ ترحمی بنما بر این بنده بی مقدار ؛ بی کار و بی عار که دمارش را برآورده روزگار !
ای خالق مدرسه و ای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ؛ ای خدای عزیزم ، بیزارم از این نیمکت و میزم ؛ دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود ساعت ۱۰ از خواب بر می خیزم ؛ و روز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه می گریزم ؛ که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم ؛ اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ؛ ولی خارج از مدرسه به هرکاری حریفم !
مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با اوتماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند بنابراین....
مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود
کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد:
((تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.))
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند
و آنرا نقطه گذاری کند . پس تکلیف آن همه ثروت چه میشد ؟
تعداد صفحات : 4