گل
رز و شمعدانی!
توی مبل فرو رفته
بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد
نگاه میکردم. 83;ر زیبا، چقدر شکیل و تمنا
برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است
ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های
خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه
اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با
دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت
نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و
گفت:
درباره
داستان کوتاه ,