فریاد مردمان همه از دست دشمن ست
فریاد ما از دل نامهربان دوست . . .
.
.
.
آخر چه شد که این همه نامهربان شدی
چیزی که خوش نداشتم ای دوست! آن شدی . . .
.
.
.

فریاد مردمان همه از دست دشمن ست
فریاد ما از دل نامهربان دوست . . .
.
.
.
آخر چه شد که این همه نامهربان شدی
چیزی که خوش نداشتم ای دوست! آن شدی . . .
.
.
.
عزیزم من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم
فقط دارم آروم آروم زمینو ترک میکنم واسه وقت کشی . . .
.
.
.
برای گفتن نامت بهانه لازم نیست . . .
کافیست زبان باز کنم
کلمات خودشان
دنبال تو می گردند … !!!
.
.
.
دستانت رو دور گردنم حلقه کن
این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ؛ باور کن . . .
.
.
.
گفت : دوستت دارم
هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد
گفتم : خوب گشتی ؟
گفت : آره
گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی . . .
.
.
.
در رفاقت رسم ما جان دادن است / هر قدم را صد قدم پس دادن است
هرکه بر ما تب کند جان میدهیم / ناز او را هرچه باشد میخریم . . .
.
.
.
ما شقایق های باران خورده ایم / سیلی نا حق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشکیده است / زخم ها از باد و طوفان خورده ایم
.
.
.
مرده نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش …
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت …
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا …
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من الان نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر …
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره…
توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت …
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت…
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه …
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت !
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم !
نتیجه اخلاقی:
سر هرکسی رو میشه کلاه گذاشت… الا سر مرگ….
سر مرگ رو تابحال هیچ کس نتونسته کلاه بگذاره… بیاییم با زنده ها هم …
منصفانه رفتار کنیم تا به وقت رسیدن مرگ هم منصفانه بپذیریم
که وقت رفتمونه و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !
امريكا :
12 ساعت كار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافيك
3 ساعت تماشاي تلويزيون ، 1 ساعت كار با اينترنت ،1 ساعت تماشاي فيلم
فرانسه :
8 ساعت كار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ،
4 ساعت كتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن
تعداد صفحات : 13