
باز هم صبح شد ، پروردگارا :
از اینکه یکبار دیگر مرا لایق حیات دانستی سپاسگزارم
از اینکه فرصت یک شروع مجدد را به من عطا کردی متشکرم
از تو میخواهم به من درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروز را تکرار نکنم
فرصتهایی که در اختیارم قرار میدهی از دست ندهم و از یاد نبرم که شاید فقط برای امروز بتوانم دوستانم و یارانم را دوست بدارم !
.
.
خدای خوب من ، زندگی به سختی اش می ارزد اگر تو در انتهای هر قصه ایستاده باشی …
.
.

غضنفر میره پیش خیاط میگه:این پارچه رو کت و شلوار بدوز.
فردا نیام بگی سوزنم شکست برق نبود و چرخم خراب شد و از این چیزا
بعدش میگه:اصلا نمی خواد بدوزی بدش به من
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟
دختره میگه اسم من توی تمام باغچه ها هست
غضنفر میگه:آهان شلنگ
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

غضنفر با دوست دخترش موتور سواری میکرده
دوست دختره بهش میگه قلبت مال من نفست مال من چشمات مال من
غضنفر موتور رو نگه میداره میگه برو
پایین الان میگه موتورتم مال من
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
مرد:باز هم که پارچه خریدی
زن:میخوام برات دستمال بدوزم
مرد:ولی اینکه چهار متره
زن:با بقیه اش هم برای خودم پیراهن میدوزم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تعداد صفحات : 7