loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
مهدی اژدری بازدید : 317 1391/09/24 نظرات (0)
 اي خدا hard دلم format نما 
از فريب ناكسان راحت نما 
جمله ويروسند اين مردان دون 
استعيذالله مما يفترون 
file عشقت را copy كن در دلم 
delete كن شاخه هاي باطلم 
jumper روح خلايق set نما 
گامهاشان در رهت ثابت نما 
گر ز انفاست دلي scan شود 
از شرور ديو درد ايمن شود 
اي خدا file عذابت Run مكن 
با ضعيفان هيچ جز احسان مكن 
كارگاه آفرينش Cad نداشت 
ram نبود و mouseها هم pad نداشت 
عشق گل حق در دل بلبل نهاد 
بر شقايق داغ چون I able نهاد 
سيستم عشقش مبري از Error 
گوهر مهرش در سينه همچو در 
عشق،نرم افزار راه انداز ماست 
عشق،Password وصال كبرياست 
خالي از عشق و محبت دل مباد 
بي صفا چون آي.سي Intel مباد 
بهتر آن باشد سرودن ول كنم 
زين تن خاكي دمي dosshell کنم
مهدی اژدری بازدید : 343 1391/09/24 نظرات (0)

در يكي از دبيرستان ها هنگام برگزاري امتحانات به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد كه ‌شجاعت يعني چه؟‌ 
محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ‌شجاعت يعني اين‌ 
و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! 
اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ‌استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند . 
فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دكتر علي شريعتي

مهدی اژدری بازدید : 334 1391/09/24 نظرات (0)

پيامك زد شبي ليلي به مجنون 
كه هر وقت آمدي از خانه بيرون 
بياور مدرك تحصيلي ات را 
گواهي نامه ي پي اچ دي ات را 
پدر بايد ببيند دكترايت 
زمانه بد شده جانم فدايت 
دعا كن ‌ 
دعا كن مدركت جعلي نباشد 
زدانشگاه هاوايي نباشد 
وگرنه واي بر احوالت اي مرد 
كه بابايم بگيرد حالت اي مرد 
چو مجنون اين پيامك خواند وارفت 
به سوي دشت و صحرا كله پا رفت 
اس ام اس زد ز آنجا سوي ليلي 
كه مي خواهم تورا قد تريلي 
دلم در دام عشقت بي قرار است 
وليكن مدركم بي اعتبار است 
شده از فاكسفورد اين دكترا فاكس 
مقصر است در اين ماجرا فاكس 
چه سنگين است بار اين جدايي 
امان از دست اين مدرك گرايي

میلاد بازدید : 305 1391/09/23 نظرات (0)

گل رز و شمعدانی!

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. 83;ر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.

زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.

... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:

تعداد صفحات : 401

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 585
  • آی پی دیروز : 151
  • بازدید امروز : 7,332
  • باردید دیروز : 239
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7,571
  • بازدید ماه : 8,713
  • بازدید سال : 53,070
  • بازدید کلی : 12,063,250